- پر هوس
- آنکه هوس بسیار دارد دارای آرزوی بسیار بوالهوس بلهوس مقابل کم هوس
معنی پر هوس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دایره و هر چیز میان تهی مانند چنبر و طوق و امثال آن هر چیز گرد میان تهی، چنبر ماه خرمن ماه هاله
سهمناک سخت ترس آور بسیار هول مهیب سهمناک
که کوس بسیار دارد پرشکن پر نورد بسیار کیس
دارای آرزوی بسیار
آنکه هواوهوس بسیار دارد، بلهوس
قوی، نیرومند، سخت گرم
پریشب
آنچه پر از دود باشد: اطاق پر دود. یا قلیان پر دود. که دود بسیار از آن بر آید. یا پردود بودن، اندوهگین غمگین پر درد بودن
کسی که دارای خون کافی و وافی باشد مقابل کم خون، خون آلود. یا جگر و دلی پر خون. پر اندوه پر درد دردمند غمزده. یا صورت چهره رخ پر خون. افروخته گلگون. یا مژه چشم دیده پر خون. خونبار
بسیار خوارشکم پرست شکم خواره شکمو بنده شکم شکم پرور پر خوار پر خواره اکول بلع بلعه مقابل کم خور
ستمکیش پر ستم پر جفا ستمگر ظالم
پر عیب
تیزپر تیزرو، پرنده
نیکخوی
گردیدن رنگ چیزی از آفتاب و آتش داغدار شدن از آتش زرد رنگ شدن از اثر حرارت برهودن بیهودن پیهودن تلویح قشف
آنکه صاحب صنابع و هنر بسیار است صاحب هنر صاحب فضیلت پر فضیلت پر فضل کثیر الفضل، پرفن پر حیله در ادا و اطوار
جوانمرد، دلیر، کوشا، پایمرد بزرگ همت جوانمرد، دلیر شجاع، کوشا ساعی، باعزم قوی پر استقامت
پر ترس پر بیم
پرنیان
درفشان دارای شعاع بسیار
پر چانه، پر دم پر گوی پر چانه، آنکه در دویدن و مانند آن نفسش دیر تنگ شود: آدم پر نفسی است
عمارت عالی
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
پر زور زور مند پر زور
فرانسوی پیشبرگ
نوعی شیرینی. طرز تهیه. - یک کیلو و نیم شکر را مانند شربت جوشانده و بقوام آورده همینکه بسفتی خمیر سنگک شد نیم کیلو مغز پسته بو داده و خرد کرده بان علاوه کرده قدری گلاب زده خوب بهم مخلوط کنند. سپس کف سینی را مغز پسته ساییده ریخته مایه را روی آن میریزند و با قاشق چرب یا یاوردنه چرب پهن کنند. بعد دو ملاقه شربت قوام آمده را روی آن میریزند و مغز پسته درشت روی آن می پاشند و پس از سرد شدن بشکل لوزی میبرند
پر تاس نام شهری است، جامه ای که از پوست روباه پر تاسی دوزند نام شهریست، جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس خیزد
ورنناک (ورن شهوت) که شهوت بسیار دارد پر شبق مقابل کم شهوت
پر حرارت. یاسری پر شور داشتن، کله ای پر حرارت داشتن، یا نطق پرشور. که حرارت و گرمی داشته باشد که تند و آتشین باشد
چرکین چرکناک
پر حیله پرتزویر پرفسون، پر حسرت
پر حیله، پر مکر و فریب، پر حسرت
پر از جوش، آنچه بسیار جوش بخورد، آنچه در حال جوشیدن است و جوشش بسیار دارد، برای مثال زمین دید یکسر همه ساده ریگ / بر و بوم از او همچو پرجوش دیگ (اسدی - ۲۷۵) ، پرشور، پرولوله، پرغلغله، پرجوش و خروش، برای مثال امروز که بازارت پرجوش خریدار است / دریاب و بنه گنجی از مایۀ نیکویی (حافظ - ۹۸۸)
پر جور و جفا، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، جفا کار، دژآگاه، مردم گزا، پر جور، استمگر